اگر قبول کنیم که «علم اقتصاد» چیزی نیست جز «توضیح پدیدههای مرتبط با اقتصاد»، میتوان علم اقتصاد را به صورت تعدادی گزارهی توصیفکنندهی جهان واقع تعریف کرد که موضوع آن گزارهها «اقتصاد» است؛ مثلاً اینها چند گزارهی اقتصادیاند:
• با افزایش تقاضای یک کالا و به شرط ثابت ماندن سایر متغیرهای مستقل، قیمت آن کالا افزایش مییابد.
• بازار آزاد در بلند مدت منجر به افزایش رفاه جامعه میشود (بدیهی است که منظور از «بازار آزاد» و «رفاه جامعه» باید قبلاً به طور دقیق معلوم شده باشد).
فعلاً دربارهی این که دقیقاً موضوع علم اقتصاد چیست (یعنی وجه ممیزهی علم اقتصاد از علوم دیگر) بحث نمیکنیم ولی به هر حال میدانیم که این که چگونه تشخیص میدهیم یک گزاره به اقتصاد مرتبط است باید دقیقاً مشخص شود. همچنین کاری به این نداریم که سر بعضی گزارهها بین اقتصاددانان اختلاف نظر وجود دارد و درستی یا نادرستی آنها معلوم نیست، بلکه منظور ما از گزارههای فوق آنهایی هستند که نهایتاً درستند حتی اگر تاکنون درستی یا نادرستی آنها کشف نشده باشد.
بنابراین «علم اقتصاد» چیزی نیست جز مجموعهای از گزارهها که موضوعشان «اقتصاد» است. این را حتی به صورت ریاضی نیز میتوان نوشت یعنی
E = {P | Topic(P,”Economics”)=true}
که در آن E علم اقتصاد، Pها گزارههای منطقی و Topic تابعی است که روی یک گزاره و یک موضوع اعمال میشود و تشخیص میدهد که این گزاره به آن موضوع مرتبط است یا خیر.
مجموعهی فوق احتمالاً نامتناهی است و بینهایت گزارهی اقتصادی وجود دارد. با پیشرفت علم، دو اتفاق میافتد:
۱. اعضای بیشتری از این مجموعه کشف میشوند، یعنی گزارههایی که درست یا نادرست بودنشان معلوم نبود مقدارشان مشخص میشود.
۲. نادرستی گزارههایی که قبلاً درست انگاشته میشدند (یا بالعکس) کشف میشود و مقدار آن گزاره اصلاح میشود. این کار ممکن است بارها در مورد یک گزاره اتفاق بیفتد و مقدار کشف شدهی آن چند بار تغییر کند (یعنی ممکن است «کشف» مربوطه اشتباه باشد).
پس «علم اقتصاد کنونی» مجموعهای متناهی از گزارههای اقتصادی است و تقریباً زیرمجموعهای از کل »علم اقتصاد» است که روز به روز مقدار بیشتری از آن کشف میشود (قید «تقریباً» به خاطر غلطهای احتمالی در علم کنونی است).