در این ارتباط، کافی است به این مطلب اشاره شود که بیشتر اقتصاددانان مهم و برجستهٔ صد سال گذشته، ریاضی دان بودهاند. آلفرد مارشال، ویلیام استانی جونز، نات ویکسل و جان مینارد کینز از جملهٔ این اقتصاددانان هستند. در حالی که اقتصاددانان دیگری نیز وجود دارند که علم اقتصاد را در تحلیلهای خود با منطق آمیختهاند. از جمله میتوان به ژان استوارت میل و ری هارود اشاره کرد. در رابطه با این که چرا زبان ریاضی بر زبان معمول در اقتصاد میتواند مزیت داشته باشد، باید به دلایل زیر اشاره نمود:
الف. اصطلاحات و عبارات ریاضی دقیق بوده و کمتر گمراه کننده اند
در زبان معمول (نوشتاری)، یک واژه ممکن است معانی و تفاسیر مختلفی داشته باشد که هر یک از این تفاسیر مختصر تفاوتی نیز با دیگری داشته باشد، اما نه آن تفاوتی که بتواند در یک مبحث معین، معنی دقیق کلمه را مشخص نماید. بنابراین علاوه بر ابهامی که در معانی واژهها وجود دارد، باید گفت که هر واژه اغلب اوقات حتی هنگامی که به صورت تخصصی از آن استفاده میشود خالی از بار ارزشی نیست. برای مثال کاربرد واژهٔ تعادل در اقتصاد را در نظر بگیرید. این نکته که اقتصاد در حالت تعادل قرار دار، برای بیشتر مردم این مفهوم را خواهد داشت که اقتصاد در یک شرایط مطلوب قرار دارد. منظور از شرایط مطلوب در حقیقت از نظر کارایی اقتصادی و غیرهاست. در مقابل، «عدم تعادل»، نشان دهندهٔ وضعیت نا مطلوب است، در حالی که در عمل چنین نیست. همان طوری که کینز اشاره کردهاست، این امکان وجود دارد که ابهام کاربرد کلمهٔ «تعادل» در اقتصاد به خاطر این است که این کلمه در سطح وسیع، به صورت ناصحیح به کار برده شدهاست. به عنوان مثال در رابطه با بازارها، این کلمه ممکن است بیانگر یکی از وقوع زیر باشد:
۱. طرحها، برنامهها و اهداف خریداران و فروشندگان هر دو به وقوع بپیوندند.
۲. نیازی به این نیست که برنامهها و اهداف خریداران و فروشندگان تجدید نظر شود.
۳. هیچ نیرویی وجود ندارد که باعث شود قیمت و مقادیر مبادله شده را تغییر دهد.
۴. قیمتها و مقادیر مبادله در طول زمان ثابت هستند.
در حالی که باید گفت معنی تعادل در هر یک از حالات فوق به هیچ وجه بیانگر وضعیت تعادل در حالات دیگر نیست. در زبان ریاضیات، وضعیت تعادل را میتوان توسط یک معادلهای که رابطهٔ دقیق بین مجموعهای از متغیرها را نشان میدهد، بیان نمود و این چنین معادلهای دیگر دارای ابهام نبوده و از هر گونه بار ارزشی نیز مصون است.
ب. زبان ریاضی درک و بیان مباحث پیچیده را آسان میسازد
در دنیای واقعی، معمولاً هر متغیر اقتصادی در ارتباط یک طرفه و یا دو طرفه با یک یا چند متغیر دیگر است. برای مثال سطح قیمتها، در نظریههای اقتصاد کلان تحت تاثیر متغیرهایی مانند مخارج دولت، حجم پول، نرخ ارز و... قرار دارد. بدیهی است تجزیه و تحلیل این روابط، به زبان توصیفی و هم چنین ترسیمی با محدودیتهای زیادی روبرو است. معادلات و الگوهای ریاضی، این امکان را فراهم میکند تا نظریه پرداز و یا محقق اقتصاد، روابط بین متغیرها را به نحو ساده و در عین حال دقیق تر بیان نموده و یا مطالعه نماید.
ج. بسیاری از متغیرهای اقتصاد ماهیت کمی دارند
بخش قابل توجهی از متغیرهای اقتصادی، ماهیت کمی دارند. برای مثال متغیرهایی مانند سود، درآمد، هزینهٔ کل، هزینهٔ متوسط و... در اقتصاد خرد و یا متغیرهایی مانند درآمد ملی، صادرات، واردات، نرخ تورم در اقتصاد کلان، کمی و قابل اندازه گیری هستند. به همین دلیل، ماهیت کمی این متغیرها، محاسبه و تعیین آنها را ایجاب میکند.
د. یک انسان اقتصادی یک ریاضی دان است
بیشتر نظریههای اقتصادی بر این فرض بنا شدهاند که افراد و کارگزاران اقتصادی به طور «عقلایی» رفتار میکنند. انتخاب یک عمل توسط یک فردی که عقلایی رفتار میکند، در حقیقت یک تمرین منطق عملی است. هنگامی که این انتخاب با کمیات و ارقام سر و کار داشته باشد، در این صورت میتوان گفت که این رفتار عقلایی در حقیقت یک تمرین ریاضی است. برای مثال، یک مصرف کننده که به صورت عقلایی رفتار میکند؛ به دنبال حداکثر نمودن رضایت خاطر خود با توجه به درآمد معین و قیمت کالاها است. به طوری که او میکوشد تا مقادیری از کالاها را خریداری کند که با توجه به درآمد معین و قیمتهای داده شده، بیشترین مطلوبیت را به دست آورد. بنابراین به علت این که منظور از رفتار یک فرد اقتصادی در حقیقت رفتار فردی است که هم ریاضی دان بوده و هم آشنایی کامل به علم منطق داشته باشد، در این صورت جای تعجب و شگفتی نیست که بیشتر قوانین اقتصادی که بر پایهٔ فرض «عقلایی» بنا شدهاند، اغلب از تفکرات کسانی که در منطق و در ریاضیات تعلیم دیدهاند، سرچشمه گرفتهاست.